جان من الله الله این چه تن ست؟


نه تن توست بلکه جان من ست

این که گل در عرق نشست و گداخت


همه از انفعال آن بدن ست

صد سخن گفتمت بگو سخنی


کین همه از برای یک سخن ست

هست دشنام تلخ تو شیرین


چون نباشد، کزان لب و دهن ست

یک شب از در در آ که ماه رخت


شمع بزم و چراغ انجمن ست

پیش روی تو شمع در فانوس


هست آن مرده ای که در کفن ست

کشتی و سوختی هلالی را


هرچه کردی به جای خویشتن ست